سفارش تبلیغ
صبا ویژن
میراث انتظار
   مشخصات مدیر وبلاگ
 
  محسن ملکی[6]
 

برای تعجیل در ظهور اقا و سلامتی ایشان صلوات فراموش نشه اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

   نویسندگان وبلاگ -گروهی
    آمارو اطلاعات

بازدید امروز : 12
بازدید دیروز : 78
کل بازدید : 463494
کل یادداشتها ها : 738

   موسیقی

طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز
نوشته شده در تاریخ 87/6/7 ساعت 4:6 ع توسط محسن ملکی


تو از تبار بهاری چگونه بی تو بمانم

شمیم عاطفه داری چگونه بی تو بمانم

تو از سلاله نوری تو آفتاب حضوری

به رخش صبح سواری چگونه بی تو بمانم

تویی که باده نابی و گرنه بی تو چه سخت است

تمام عمر خُماری چگونه بی تو بمانم

ببار ابر بهاری هنوز شهره شهر است

کرانتی که تو داری چگونه بی تو بمانم

بیا به خانه دلها که در فراق تو دل را

نمانده است قراری چگونه بی تو بمانم

حمید هنرجو



  



نوشته شده در تاریخ 87/6/5 ساعت 4:12 ع توسط محسن ملکی


دست تو باز مى‏کند، پنجره‏هاى بسته را

هم تو سلام مى‏کنى، رهگذران خسته را

دوباره پاک کردم و به روى رف گذاشتم

آینه قدیمى غبار غم نشسته را

پنجره بى قرار تو، کوچه در انتظار تو

تا که کند نثار تو، لاله دسته دسته را

شب به سحر رسانده‏ام، دیده به ره نشانده‏ام

گوش به زنگ مانده‏ام، جمعه عهد بسته را

این دل صاف، کم کمک شده‏ست، سطحى از تَرک

آه! شکسته‏تر مخواه آینه شکسته را

"ثابت محمودى" (سهیل)



  



نوشته شده در تاریخ 87/5/30 ساعت 5:5 ع توسط محسن ملکی


شعری از آقای علی کفشگر که برای امام زمان سروده است را مینویسم.

می آیی و تمام زمین است مال تو

خورشید ذره ای است ز شرح جمال تو

جوشیده در چکاد افق انتظار ما

پیچیده در عبور زمان عطر خال تو

وقتی که میرسی ز افقهای دور دست

گم می شودتمام زمین زیر بال تو

تو از تمام آیینه ها مهربانتری

باران چگونه وصف کند شرح حال تو ؟

یوسف ترین غریب قبیله تویی عزیز

پر می کند تمام دلم را خیال تو

ماییم و سینه های پریشان همین و بس

ماییم و مهربانی زهرا خصال تو



  



نوشته شده در تاریخ 87/5/29 ساعت 5:5 ع توسط محسن ملکی


غنچه نرگس

در ضیافت تولدت

خاک در شکوه جنبشی دگر

رخت زرد خویش را درید

و تکان تازه‌ای به خویش داد

هم بدین سبب به رود زد

تا غبارِ تاخت ستمگران دهر را

در گذار آب شستشو دهد

انتظار سهم ماست

اعتراض نیز

ما ظهور نور را به انتظار

با طلوع هر سپیده آه می کشیم

ای دلیل جنبش زمین قسم به فجر

تا تولد بهار عدل در جهان

ظالمان دهر را به دار می کشیم

گوش را به نبض تند خاک می ‌دهیم

گام عادلی بزرگ را

منتظر،شماره می کند

در بهار،اعتراف سبز باغ را شنیده‌ام

که می‌شکفت

اذن رویش بهار را تو داده‌ای ‌

***

باور گلی به ذهن ساقه‌های سبز

لیک خود چو غنچه‌ای صبور

بسته مانده‌ای

رسم غنچه نیت بسته ماندنی

غنچه‌های نرگس این زمان

به ناز باز می‌شوند

ما ظهور عطر را زغنچه تا به گل شدن

انتظار می کشیم

خاک تشنه است

ما عبور آب را از این کویر

با زمین تشنه انتظار می‌کشیم

یک چپر میان ماست

پشت آن چپر که تا خداست

با فرشته‌ها به گفتگو نشسته‌ای

***

آفتاب

از جبین پاک تو طلوع می کند

در فضای پاک چشم روشنت

محو می‌شود غروب می کند

ایستاده‌ای بلند

روشنان ماهتاب را نظاره می‌کنی

با تو آسمان تولدی دوباره یافت

***

پیشوای کاروان عشق!

کاروان،حماسه می سراید اینچنین:

انتظار سهم ماست

مهدیا یقین تو نیز منتظر

چشم بر اشاره خدا نشسته‌ای

سلمان هراتی



  



نوشته شده در تاریخ 87/5/29 ساعت 5:5 ع توسط محسن ملکی


 

پیش از آن کاین آسمان افراشتند

عشق تو در جان خلقت کاشتند

طرح خلقت را اگر انداختند

بر ظهور تو بهانه ساختند

آفرینش را تو عظما بدعتی

آفتاب آسمان خلقتی

تو ظهور نور در مُلک شبی

روح بشکوه حیات مذهبی

حاصل صبر علی فریاد توست

پاسخ فریاد زهرا،داد توست

بوی تو جاری است در جانهای ما

نام تو پیچیده در آوای ما

باد می خواند تو را در گوش باغ

بید،لرزان از تو می گیرد سراغ

بلبلی سر کرده در آغوش گل

می سراید راز تو در گوش گل

سار بر سرو از تو می گیرد خبر

مرغ حق نالد تو را شب سربسر

می درد گر غنچه پیراهن به تن

از شمیم توست در دشت و دمن

از تو پروانه شبی شعری سرود

شمع،شب را تا سحر آشفته بود

چشمه تا از رود نام تو شنید

اشک شده وز دیده سنگی چکید

دشت تا دشت از تو می گوید زمین

مهر تا ماه از تو می خواند حزین

بوم از باد پرسید،کو

آنکه دنبال اویی کو به کو؟

منکران خورشید را ناباورند

در حجاب زور و تزویر و زرند

ای چو خفاشان به شب بگریخته

پرده شب را به چشم آویخته!

زنده،عالم زاشتیاق روی اوست

در همه ذرات های و هوی اوست

قامت صبر زمان پوسیده است

لاله های کربلا روییده است

از افق تا دشتهای سینه‌ها

شد شقایق از ابتدا تا انتها

لاله‌ها در راه سرخ انتظار

پرپرند از اشتیاق روی یار

تا کی آید از ره آن معنای دین

آن شکوه عشق،آرام زمین

در پی عشقید اگر زین ره شوید

عاشقان،عاشقتر از عاشق شوید

انتهای انتظار است آن امید

کز دل شب می دمید صبح سپید

رخت بر بسته است از دلها،قرار

عالمی در اضطرا ر است،اضطرار

آسمانها چون تویی قایم بپاست

با تو گر عالم بپاخیزد سزاست

صدیقه وسمقی



  



نوشته شده در تاریخ 87/5/29 ساعت 5:4 ع توسط محسن ملکی


 

چشم انتظاران خسته! آخر یکی خواهد آمد

گرد و غبار نشسته، آخر یکی خواهد آمد

تا دستهای جدایی کوتاه گردد،سرانجام

شمشیرهای شکسته، آخر یکی خواهد آمد

تا تیره شالِ بلند یلدا بسوزد،سحر از

قفنوسهای خجسته، آخر یکی خواهد آمد

آه ای زمین شقاوت،از ابرهای شفاعت

پیوسته پُریا گسسته، آخر یکی خواهد آمد

زین پیش در چشمهایش دشتی غزل می رمیدند

از آن غزالان رسته، آخر یکی خواهد آمد

علی اصغر نیکو

 



  



نوشته شده در تاریخ 87/5/28 ساعت 12:45 ص توسط محسن ملکی


 

عرشی من!وه چه دور است آسمانت از زمین

لحظه ای یک چند پایین را نگر،بالا نشینم!

شاخه هایت دور،اما کاش می شد،کاش می شد

یک سبد خرشید از سر شاخه مهرت بچینم

پایکوبی می کند بر خاک باران ستاره

شانه وقتی می تکانی،آسمان هفتمینم!

در من من میل پروازی ست اینجا چون غباری

می نشینم تا تو را یک روز توفانی ببینم

کی می آیی؟جاده می گوید که روزی خواهی آمد

من همین جا،تا قیامت که باشد می نشینم

هادی محمدزاده



  





طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ