سفارش تبلیغ
صبا ویژن
میراث انتظار
   مشخصات مدیر وبلاگ
 
  محسن ملکی[6]
 

برای تعجیل در ظهور اقا و سلامتی ایشان صلوات فراموش نشه اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

   نویسندگان وبلاگ -گروهی
    آمارو اطلاعات

بازدید امروز : 278
بازدید دیروز : 100
کل بازدید : 485584
کل یادداشتها ها : 738

   موسیقی

نوشته شده در تاریخ 88/6/8 ساعت 12:26 ص توسط محسن ملکی


به نام خدا

وصبح خواهد آمد در نگاه سپید خورشید

...

ای منجی عالم تنهای خیال من ،سلام

...

می خواهم نام تو را با انگشتانم لمس کنم ودیوانه وار لب را به بازی با نامت وادار سازم

اینجا زمین است ، گویی از زشتی ها وزیبایی ها ، اینجا همه چیز عجیب است شاید هم خنده دار! کسی که محبت می جوید کینه می آفریند ، آدمها دیگر عاشق هم نیستند ، صدای پای آب را هیچکس نمی شنود.کسی با نور مهتاب سخن نمی گوید.احترام بی معنا ترین واژه در واژه نامه قرن 21 شد!

ای بزرگ مرد، نمی دانم چه بگویم تا غم از دل برود ،اما خواهم گفت

. از زمین برایت می گویم...

اینجا زمین است ، گویی از زشتی ها وزیبایی ها ، اینجا همه چیز عجیب است شاید هم خنده دار!

 کسی که محبت می جوید کینه می آفریند ، آدمها دیگر عاشق هم نیستند ، صدای پای آب را هیچکس نمی شنود.کسی با نور مهتاب سخن نمی گوید.احترام بی معنا ترین واژه در واژه نامه قرن 21 شد!

بگذار از سرزمین اجدادت بگویم که امروز درختان را هم خونخوار کرده است. در آن یخبندان که با گرمای آتش زندگی میگذراند ،به اندازه روزهای غیبتت بچه ها بی پدر مادر شدند و پدر ومادرها بی بچه!

آنجا که روزی نگاه علی به زمینش بود آدمیان را به همان زمین میکشند ومی برند تا بتوانند صلح وآرامش را در جهان سرسار از تهی خودشان حکمفرما کنند

.شاید نفرین جدت علی(ع) کوفیان را گیرا شد...

مظلومیت حسین را کودکان به ارث برده اند که چاک چاک تنشان می سوزد وبوی تعفن آن حتی شیطان را می راند.

ای منجی عالم میدانی که میدانم در جایی که پدرت در آغوش خاک آرمیده چکمه های آتش روی سر پدر وجدت رژه میروند

. بعضی از انسانها برای اظهار موجودیت صدا خلق می کنن که فرآورده اش ضجه های مادران است.

ای عدل وعده داده شده، به خدا سوگند امروز سر آسمان هم دعواست!

نمی دانم آیا هنوز نام اشرف مخلوقات برای آدمی سزاست؟

ای نو ر بی ابد، تواینجا را می شناسی ... زمین، بارگاه نزول حق بر پاکی ،اما الان بدون تو نه حقیست نه پاکی .

جایی که اولین سجده گاه محمد بود در این لحظات به جای گلهای خار دار سیم های خاردار محافظش شده اند

.

خاکِ آنجا هم دلتنگ است

...
خیلی تلخ است،خورشید ار خورشید بودنش بیزار است ، باران از باران بودنش بیزار است و انسان از انسان بودنش...

شاید محمد این روزها را خوانده بود که به آسمان پر کشید

تو که فریادت هم پر از سکوت است، بیا...

مگر سیاهی آدم را نمیبینی ؟مگر تنفر باران وخورشید را لمس نمیکنی؟

تقویم ها فقط به امید ظهورت ورق می خورند

. آدینه نزدیک می شود ودوباره تارهای سرد برای تو به لرزه می افتد، آدینه می آید و چهره ها نگین کوب می شود، آدینه میرود وآه ها سروده می شود.

می خواهیم لمست کنیم گرچه زلالیت به قدریست که دل مجال لمس کردن را نمی دهد

.ای محمد بن حسن دلم در انتظارت پوسید.تنها زبانم می چرخد که بخواند

شاید این جمعه بیاید ، شاید








طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ