سفارش تبلیغ
صبا ویژن
میراث انتظار
   مشخصات مدیر وبلاگ
 
  محسن ملکی[6]
 

برای تعجیل در ظهور اقا و سلامتی ایشان صلوات فراموش نشه اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

   نویسندگان وبلاگ -گروهی
    آمارو اطلاعات

بازدید امروز : 8
بازدید دیروز : 73
کل بازدید : 497297
کل یادداشتها ها : 738

   موسیقی

طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز
نوشته شده در تاریخ 87/5/26 ساعت 5:5 ع توسط محسن ملکی


مثل روز اول زمین بوی بوتراب می دهی

بوی شاخه های زرد نور،بوی آفتاب می دهی

طاقه طاقه آسمان عزیز،سهم شانه ستبر تو

ای پر از طلوع روشنی،بوی التهاب می دهی

مشق های پاره پاره ام فکر صحبتی دوباره ام

دست های خواهش مرا،باز کی جواب می دهی؟

رد قصه های مشرقی،ای نسیم آخرالزمان!

هان چرا تو اینقدر مرا دست اضطراب می دهی

ذوالجناح ایستاده است،علقمه به علقمه عطش

شط آتش است ذوالفقار،اسب را شتاب می دهی

سبز پوش مهربان برآی،صبح آرزو دمیده است

خواب دیده ام که می رسی،عشق را جواب می دهی

رضا طاهری



  



نوشته شده در تاریخ 87/5/26 ساعت 5:4 ع توسط محسن ملکی


شکفت غنچه و بنشست گل به بار، بیا

دمید لاله و سُوری ز هر کنار، بیا

بهار آمد و نشکفت باغ خاطر ما

تو ای روان سحر، روح نوبهار، بیا

مگر چه مایه بود صبر، عاشقان تو را؟

زحد گذشت دگر رنج انتظار، بیا

زهر کرانه، شقایق دمیده از دل خاک

پی تسلّی دل های داغدار، بیا

زعاشقان بلاکش ، نظر دریغ مدار

فروغ دیده نرگس!به لاله زار، بیا

زمنجنیق فلک ، سنگ فتنه می بارد

مباد آن که فروریزد این حصار، بیا

یکی به جمع رندان پاکباز نگر

دمی به حلقه مردان طُرفه کار، بیا

به سوی غاشیه داران میر عشق ببین

به کوی نادره کاران روزگار، بیا

چه نقشها که نوشتند بر صحیفه دهر

زخونشان شده روی شفق نگار، بیا

طلایه داران تواند این مبشران ظهور

به پاس خاطر این قوم حق گزار، بیا

درین کویر که سوزان بود روان سراب

تو ای سحاب کرم!ابر فیض ببار ، بیا

زدست برد مرا شور عشق و <<جذبه>>شوق

قرار خاطر محزون بیقرار، بیا

محمود شاهرخی(جذبه)



  



نوشته شده در تاریخ 87/5/25 ساعت 4:47 ع توسط محسن ملکی


میان گریه و خنده نشسته ام که بیایی

دخیل بر حرم عشق بسته ام که بیایی

بیا که آینه ای را که رنگ غیر در آن بود

به سنگ غیرتِ این دل شکسته ام که بیایی

شهاب خاطره ها را چراغ راه تو کردم

فسون تیره غم را گسسته ام که بیایی

زمین زندگی ام را جوان و سبز کشیدم

من از دل خطرِ مرگ رسته ام که بیایی

اگر که یاس بخواهد ره خیال ببندد

در امید به رویت نبسته ام که بیایی

اگر به صبح برآیی به چشم خویش ببینی

کنار پنجره شب نشسته ام که بیایی

عباس سربی



  



نوشته شده در تاریخ 87/5/25 ساعت 4:45 ع توسط محسن ملکی


می آید از سمت زلال عشق مردی که روح سبز باران است

در دستهایش آب و آیینه در چشمهایش نبض ایمان است

می آید از سمت نسیم و نور یک آسمان آیینه در دستش

با بالهایی مملو از پرواز آبی تر از فصل بهاران است

می آیی از آنسوی دریاها در امتداد روشن فردا

با آب و آتش با نگاهی سبز آرامشی همراه طوفان است

این فصل فصل آهن و انسان ، فصی هجوم برف و یخبندان

فصل گناه و گندم و عصیان ، فصل سراب و سرب و سیمان است

در رویش سبز صدای او در انتشار عطر گیسویش

این فصل فصل زردِ بغض و درد، این فصل غربت رو به پایان است

فردا هزار آیینه عطر نور در کوچه های شهر می پیچد

فردا سر آغاز زلالی هاست فصل بلوغ سبز انسان است

مهدی مظفری ساوجی



  



نوشته شده در تاریخ 87/5/25 ساعت 4:43 ع توسط محسن ملکی


 

صبحی دگر می آید ای شب زنده داران

از قلّه های پر غبار روزگاران

از بیکران سبز اقیانوس غیبت

می آید او تا ساحل چشم انتظاران

آید به گوش  از آسمان اینست مهدی!

خیزد خروش از تشنگان اینست باران!

از بیشه زارِ عطرهای تازه آید

چون سرخ گل بر اسب رهوار بهاران

آیینه آیین حق ای صبح موعود!

ماییم سیمای تو را آیینه داران

دیگر قرار بی تو ماندن نیست در دل

کی می شود روشن به رویت چشم یاران

حسن حسینی



  



نوشته شده در تاریخ 87/5/25 ساعت 4:42 ع توسط محسن ملکی


 

بیا تا نغمه شوق از نهاد خاک برخیزد

غبار از خاطر آیینه افلاک برخیزد

اگر در جلوه آری گوهر پاک وجودت را

صدف از دامن دریا گریبان چاک برخیزد

گل شوق تو را در دیده می کارم ، مگر شب

دل از خواب گران آرزو چالاک برخیزد

اگر پا در رکاب آری به پا بوس سمند تو

هزاران لاله خونین جگر از خاک برخیزد

ببار ای دیده امشب قطره قطره اشک بر دامن

که از دل شعله شعله آه آتشناک برخیزد

به هنگام ظهور تو ، تو ای خورشید نورانی

به پیش پای تو چون خاکیان ز افلاک بر خیزد

مگر حرف مرا تکرار سازد ای گل نرگس

سخن با کوه می گویم کز او پژواک برخیزد

به شوق نرگس مست تو ای مهر جهان آرا

بسی گلنغمه مستی زنای تاک برخیزد

جواد جهان آرایی



  



نوشته شده در تاریخ 87/5/25 ساعت 4:41 ع توسط محسن ملکی


باید تو را دل من تصویر کرده باشد

یا چشم تو دلم را تسخیر کرده باشد

شاید دو چشم مستت با نیمه نگاهی

خواب قشنگ دل را تعبیر کرده باشد

یا من نبوده صوفی ، یا دل نگشته صافی

باید کسی در اینجا تقصیر کرده باشد

شاید شبی بیاید قبل از طلوع سبزت

باران غم دلم را تفسیر کرده باشد

شاید شبی بمیرم از هُرم انتظارت

وقتی عطش به قلبم تاثیر کرده باشد

اَمّن یجیب از دل ، آمین ز لب ، خدا هم

شاید اجابتی را تقدیر کرده باشد

هر عصر جمعه دلها از چیست بی قرارند

باید خدا دلی را تکثیر کرده باشد

گفتم که کی درآید در دیدگان عاشق

وقتی مسیر خورشید تغییر کرده باشد

محمد علی جعفریان



  





طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ